Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-04@01:46:37 GMT

آن سویِ دیوارِ مدرسه؛ معلمِ زندگی

تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۵۶۵۴۳

آن سویِ دیوارِ مدرسه؛ معلمِ زندگی

ایسنا/اصفهان «خانم معلم پدر و مادر من هر دو توی زندان هستند، پدرم اعدامی و مادرم حبس ابد! می‌تونید کمک کنید؟»

«من برای تأمین هزینه‌های درمان پسرم بجای ۲۴ ساعت ۴۰ ساعت تدریس گرفتم و همه روزهای هفته سر کلاسم. در حال حاضر فقط با حقوق آموزش‌وپرورش هزینه‌های زندگی‌ام را تأمین می‌کنم، چون من خودم سرپرست خانواده هستم و در سال‌هایی که پسرم کوچیک بود از همسرم طلاق گرفتیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

» این‌ها روایتی از زندگی یکی از آموزگاران اصفهان است که سرگذشت عجیبی را پست سر گذاشته است که خواندن آن خالی از لطف نیست: 

من مهتاب ابراهیمی از سال ۱۳۷۹ برای تدریس و به‌صورت حق‌التدریسی وارد آموزش‌وپرورش شدم، تا الان ۲۲ سال سابقه تدریس دارم؛ اما به علت اینکه سوابق حق‌التدریسی‌ها حساب نشده، در حال حاضر دارای ۱۸ سال سابقه کار در آموزش پرورش و ساکن اصفهان هستم. همچنین اکنون در هنرستان نقش‌جهان اصفهان رشته حسابداری تدریس می‌کنم و تنها یک پسر ۲۳ ساله دارم.

معلم، همدرد یک دانش‌آموز

شش سال پیش در هنرستان دخترانه بهشت فلاورجان که الان هنرستان شهید قفقازی شده، رشته حسابداری تدریس می‌کردم، چند روزی بود یکی از دانش‌آموزان توجه من رو به خودش جلب کرده بود تا اینکه یک روز متوجه شدم اصلاً حال مساعدی نداره، با خودم گفتم بزار بپرسم چی شده، شاید تونستم کمکی کنم، بالاخره دخترا حساسیت بیشتری دارند.

_ چی شده؟ چرا همیشه گریه می‌کنی؟ مشکلت چیه؟

+ خانم ابراهیمی می‌تونم شما را محرم خودم بدونم؟

_ من غیر از اینکه معلم شمام می‌تونم یه مادر کوچک یا خواهر کوچکی در کنارتون باشم.

+یعنی می‌تونید مشکل منو حل کنید؟

_ امید به خدا شاید راهی پیدا شد که تونستم حل کنم.

+خانم من پدر و مادر من هر دو توی زندان هستند، پدرم اعدامی هست و مادرم حبس ابد! (پدر به جرم حمل مواد مخدر و مادر به جرم قصد ورود مواد مخدر به داخل زندان).

_پس شما هزینه‌های زندگی‌تونو از کجا می‌دید؟

+مقداری از کمک‌های زندان و گاهی با کمک خیران.

خانواده این دانش‌آموز شش‌نفره بود که به‌غیراز پدر و مادر سه فرزند دختر و یک پسر در کنار هم زندگی می‌کردند. آنها ساکن منطقه‌ای قهدریجان بودند. از آن روز با تلاش‌های فراوان سعی کردم با حراست فلاورجان صحبت کنم و درخواست کردم کاری انجام شود تا من بشوم واسطه ارتباط این خانواده با فرزندان‌شان.

ملاقات خصوصی به دست معلم فراهم شد

قصد داشتم با زندان ارتباط برقرار کنم که پس از پیگیری‌های فراوان با رئیس زندان قرار ملاقات گرفتم و برخلاف تصور بسیار خوب با من برخورد کردند، سعی کردم شرایط دانش‌آموزان را کامل توضیح بدم  تا شاید راه‌حلی پیدا شود. با وجوداینکه پدر و مادر آنها تقصیرکار بودند، اما فرزندانشان شرایط سختی را پشت سر می‌گذاشتند و با توجه‌به دلایلی این بچه‌ها اجازه نداشتند پدر و مادر را ببینند، پس با مراجعات فراوان به رئیس زندان تلاش کردم تا یک جلسه ملاقات خودم با پدر و مادر این خانواده بگیرم.

پس انجام رایزنی‌ها با افراد مختلف وقت ملاقاتی هم برای بچه‌ها گرفته شد، هنگامی که بچه‌ها پدر و مادر خود را دیدند، شرایط بسیار بدی بود. در همین حال دختر دوم خانواده عقد کرده بود و می‌گفت نمی‌خوام خانواده شوهرم ماجرای پدر و مادرم را متوجه شوند، با خیران زیادی جلسات متعددی را برگزار کردیم تا راهی پیدا کنیم که زندگی این دختر از بین نرود.

تهیه جهزیه برای خواهر دانش‌آموز

 توانستیم برای خواهر این دانش‌آموز هم جهیزیه تهیه کنیم و به‌سختی برای پدر و مادر مرخصی گرفتیم تا در مراسم کوچکی که به‌عنوان عروسی گرفته شده بود، حضور داشته باشند و خانواده داماد متوجه این ماجرا نشوند تا مراسم تمام شود.

همچنین برای دانش‌آموز خودم و مابقی فرزندان این خانواده که امنیت درستی در محل زندگی‌شان نداشتند، توانستیم به کمک خیران یک‌خانه کوچکی برای آن‌ها تهیه و هزینه‌های دیگر زندگی‌شان را هم توسط خیران تأمین کنیم.

عفو مادر و تغییر حکم پدر

مادر این خانواده بسیار خانم خوبی بود و تنها توانایی‌اش خواندن قرآن بود، همه افراد معتمد محله هم قبولش داشتند که بسیار خانم خوبی است و اشتباه کرده، اشتباهش هم به علت غفلت شوهرش بوده، اما پس از پیگیری‌های فراوان به کمک مددکاران برای مادر عفو رهبری صادر شد و حکم پدر از اعدام به حبس ابد تبدیل شد.

 این دانش‌آموز من دیپلم گرفت، دانشگاه فلاورجان قبول شد و در مقطع لیسانس تحصیل کرد. همچنین از طرف زندان این خانواده چند بار  به زیارت امام رضا(ع) اعزام شدند و خوشبختانه به کمک خیران، یک کار مناسبی هم برای پسر این خانواده فراهم شد تا ایشان هم از مسیرهای غلط دوری کند. تمامی این کارها برای خانواده به مدت ۸ ماه طول کشید و اکنون ۶ سال از این اتفاقات می‌گذرد.

 معلمی در شرایط سخت زندگی

در خردادماه ۱۴۰۱ من حسابی درگیر امتحانات نهایی درس حسابداری دانش‌آموزان بودم، متأسفانه بامداد همان روز ۱۸ خرداد که صبح دانش‌آموزان امتحان نهایی داشتند، من از استرس خوابم نمی‌برد، پسرم هم گفته بود مامان شب می‌خوام برم استخر و بعد با دوستام میرم باغ یکی از دوستانم.

ساعت ۳ صبح بود که تلفن من شروع به زنگ خوردن کرد، اول فکر کردم مزاحمه این‌وقت‌شب، جواب ندادم و با خودم گفتم آخه یکی نصف شب با من چیکار داره؟، تا اینکه دیدم این زنگا ادامه داره، اما نگران شدم و جواب دادم.

فقط یک جمله شنیدم «خانم ابراهیمی ما از بیمارستان فارابی ارغوانیه تماس می‌گیریم، پسر شما تموم کرده خودتونو برسونید بیمارستان» من اصلا نمی‌فهمیدم چی شده، اون لحظه پا شدم نماز خوندن، درصورتی‌که به من می‌گفتند سریع باید خودتو برسونی، شرایط بدی داشتم هرچی تاکسی می‌گرفتم هیچ‌کس نبود، رفتم بیرون از خونه، اما از ترس نمی‌تونستم حرکت کنم، برگشتم خونه مانتو شلوار اداری پوشیدم گفتم بزار بگم کادر درمانم می‌خوام برم بیمارستان شاید یه تاکسی پیدا بشه، بعد از یک ساعت رسیدم بیمارستان.

تدریس در پشت در آی، سی، یو

از هرکی حال پسرمو می‌پرسیدم می گفتند «پسرشما تموم کرده، احیا کردیم؛ اما فایده نداشت و مرگ‌مغزی‌شده»، من اصلا در آن لحظه متوجه نبودم مرگ مغزی چی هست یا چی شده، فقط می‌دیدیم تموم بدن پسرم تیکه تیکه پاره شده و از همه‌جا خون می‌پاشه، فقط جیغ‌وداد گریه می‌کردم و زنگ زدم به چند بیمارستان که بتونم پسرمو ببرم تا در بخش (آی، سی، یو) بستری بشه، ولی متأسفانه هیچ بیماری قبول نمی‌کرد.

همه می‌گفتند این یه «جنازست، فایده نداره» به‌سختی با آمبولانس هماهنگ کردیم تا به بیمارستان امین ببریمش، اما آنجا هم ما را پذیرش نکردند و گفتند؛ چون ضربه‌مغزی شده هیچ راهی نداره و چند ساعت دیگه هم باید ببریدش سردخونه، باورم نمی‌شد، با همین حال و هوا زنگ زدم مدیر مدرسه که من امروز نمی‌تونم بیام سر جلسه امتحان، پسرم حالش مساعد نیست، دکترا میگن مرده. هنوز تو حال خودم و عرق به کارم بودم تا وقتی مدیر مدرسه از حالم باخبر شد و با نگرانی گفت همونجا بمون.

یکی از دکترها از همان ساعت‌های اولیه از وقتی متوجه شد چقدر بیتابم و دنبال راه‌حلی برای نگه‌داشتن پسرم، گفت: درسته که هوشیاری پسرتون ۲ شده و هیچ امیدی نیست؛ اما چون جوونه هرکاری می‌تونیم انجام میدیم. دکتر خانی تا ساعت چهار فردا بعدظهر تلاش کرد تا اورژانس پسرم را به (آی، سی، یو) ببرد، حدود ۲۰ روزی پسرم توی (آی، سی، یو) بود تا شاید برای هوشیاری‌اش اتفاقی بیفتد.

 من فقط پشت در (آی، سی، یو) قرآن می‌خوندم، همونجا برای دانش‌آموزان رفع اشکال و امتحانات را صحیح می‌کردم، به دلیل اینکه ضربه شدیدی به بدن پسرم وارد شده بود، می‌خواستند پاهای خورد شده‌اش را قطع کنند، مجدداً دکتر آوردیم و با همان هوشیاری پایینی که داشت، پای پسرم را عمل کردند و متاسفانه دوباره در هنگام عمل تموم کرد و به (آی، سی، یو) منتقل شد.

پسرم، همانند کودکی تازه متولد شده

 سال گذشته حدود دو ماه من وقتم را در بیمارستان امین گذروندم و بعدازاین مدت پسرم با هوشیاری پایین و بدون هیچ توانی به بخش منتقل شد، تازه یک‌سری شرایط سختی داشت که من با آنها غریب بودم، مثل تیکه‌ای گوشت یا بچه‌ای که تازه‌متولدشده بود و هیچ کاری نمی‌تونست انجام بده، من باید از او مراقبت می‌کردم، کارها خیلی سخت و سنگین بود، دستگاه‌های مختلف، پرستار، مراقبت و دکترهای مختلف را باید برای سلامتی پسرم می‌آوردم، یک دوره سنگینی را پشت سر گذاشتم و این مدت فقط خدا کمک کرد.

من حتی نمی‌تونستم به پسرم آب بدم، به علت ضربه مغزی نصف صورت و نصف بدنش فلج بود، چاله‌ای در ریه به وجود آمده بود که هر چی میخورد به شدت سرفه می‌کرد. اما هنوز بعد از گذشت ماه‌ها این پسر هنوز پسر اولیه نشده، چون ضایعات مغز هنوز وجود داره، اما خوشحالم با وجود همه کارها خدا به ما یاری رساند.

تمام اجزا بدن پسرم خورد شده، اما به‌هیچ‌عنوان دیگه نباید عمل و بیهوش بشه، خوشحالم که الان کم‌کم به‌سختی راه افتاده و یک‌سری کارها را میتونه خودش انجام بده و همین که مامان میگه من خستگی از تنم میره، اما هنوز توانی نداره، هنوز درمان با هزینه‌های سنگین حالا، حالا ادامه داره و من برای تأمین هزینه‌های درمان پسرم بجای ۲۴ ساعت ۴۰ ساعت تدریس گرفتم و همه روزهای هفته سر کلاسم.

روزها  از ساعت  ۷ که به مدرسه میرم تا حدود ساعت ۳ سرکارم، چون پسرم مراقبت نیاز دارد، مواقعی که خودم سرکارم گاهی مادر و خواهرم از آن مراقبت می‌کنند، البته من از صبح هزار بار زنگ می‌زنم و در حال کنترلش هستم.

در حال حاضر فقط با حقوق آموزش‌وپرورش هزینه‌های زندگی‌ام را تأمین می‌کنم، چون من خودم سرپرست خانواده هستم و در سال‌هایی که پسرم کوچیک بود از همسرم طلاق گرفتیم؛ الان مجبورم سختی بکشم تا شرایط مطلوبی را رقم بزنم.

امروز ۱۲ اردیبهشت‌ماه روز قشری است که شاید کمتر از آنها و زنیگی هایشان شنیده‌ایم، افرادی که برای آغاز سال‌های خدمت خود به مناطق محروم می‌روند و بدون چشم داشت و بر اساس رسالت خود به آموزش می‌پردازند.

این روایت از خانم ابراهیمی، معلم اصفهانی نشان می‌دهد، شغل و معیشت از هم جدا نمی‌شوند و همیشه زندگی با شغل آدم‌ها گره خورده است. در ادامه نیز برای آن‌که  کانون یک خانواده، ویران نشود، عایدات حاصل از شغل، را برای ستون‌ها و سقف آن خانه هزینه می‌کند.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: استانی اجتماعی معلم روز معلم استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی شهرستانها استانی فرهنگی و هنری استانی علمی و آموزشی استانی ورزشی زنجان منطقه اردبیل استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی شهرستانها استانی فرهنگی و هنری دانش آموزان پدر و مادر دانش آموز چی شده

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۵۶۵۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«رخ‌ مادر» روی آنتن شبکه افق/ روایتی شاعرانه از زندگی مادران شهدا

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط‌عمومی پروژه، فصل دوم مجموعه مستند «رخ‌ مادر» به تهیه‌کنندگی امیرحسین اکاتی از امشب ۱۳ اردیبهشت به صورت هفتگی روی آنتن شبکه افق سیما می‌رود.

این مجموعه مستند که زهرا حسینی سرپرست پژوهش و سوژه یابی آن را برعهده داشته است، پنجشنبه‌ها حوالی ساعت ۲۱:۳۰ از شبکه افق پخش می‌شود.

حمید مشایخی، مهدی انصاری، سیدمصطفی سیدحسینی و علی علائی چهار کارگردان «رخ مادر» هستند که پروژه را در استان‌های کرمان، یزد، فارس، لرستان، شهرکرد، گلستان، مازندران، تهران، گیلان، اراک و اصفهان جلوی دوربین برده‌اند.

«رخ مادر» که در قالب داکیودرام ساخته شده است، با روایتی شاعرانه به قصه‌های بکر و ناب از مادران شهدا که در جامعه فعالیت اجتماعی دارند، می‌پردازد.

کد خبر 6094972 سید امیر شایان حقیقی

دیگر خبرها

  • آزادی زندانی جرائم غیر عمد در چهارمحال و بختیاری
  • روایت شهید فاطمیون + فیلم
  • بزرگداشت روز معلم در مدرسه علمیه فاطمیه نقده
  • «رخ‌ مادر» روی آنتن شبکه افق/ روایتی شاعرانه از زندگی مادران شهدا
  • ببینید | خاطره بازی از دوران مدرسه با اسطوره‌های وزنه‌برداری؛ فرار از روی دیوار و انضباط ۱۳
  • مشق ایثار در مدارس‌ استثنایی/ گزارش تسنیم را ببینید + فیلم
  • معلم عشایری که پدرانه مشق علم و ادب می‌کند
  • روایت «ایران» از زندگی در باغچه‌بان
  • آرزوی ساده یک معلم+ فیلم
  • جهادگرانی که درس زندگی می‌دهند/ معلمان باید در قله کوه باشند